بیشتر آدما دوست ندارن توی تنهایی بمیرن. چی از این خودخواهانه تر؟ چی از این مضحک تر؟ کنارِ دیگران زندگی میکنی، اونا رو به خودت وابسته میکنی، آدما دوستت خواهند داشت و بعد، کنارِ اونا میمیری. زندهها؟ رنج میکشن، اشک میریزن، به خاطر نبودنت، به خاطر نداشتنت ناامید میشن از زندگی و تو کجایی؟
زندهها مجبورن برات مراسم ختم و یادبود بگیرن و با چشمایی که اشکاش خشک شده ببینن که عدهای به بهانهء تسکین اونا دور همدیگه جمع میشن و حرف میزنن و میخندن. زندهها برای پذیرایی از مهمونایی که به خاطر تو- تویی که دیگه نیستی- اومدن، هزینه میکنن. قطعاً با اون پول میشه خیلی کارا کرد.
کاش آدما دست بردارن. کاش تصمیم بگیرن تو تنهایی بمیرن. کاش میشد مثل پرندهها از لونه پر کشید و رفت و دیگه برنگشت. هیچی غم انگیزتر از زندههایی که دوستشون داریم و برای مُردنِ ما اشک میریزن نیست.